موزه چطور می تواند مکانی کسالت بار نباشد؟
به گزارش وبلاگ پوشه، ایلنا/ بدنبال سخنان رئیس موزه ملک و آخرین خبرهای منتشر شده، این سوال مطرح می گردد که موزه چطور می تواند مکانی کسالت بار نباشد؟
دبیری نژاد پیرامون اینکه موزه چطور می تواند مکانی کسالت بار نباشد؟ شرح داد: حتی قبل از اینکه وارد موزه داری شوم، اصلا موزه ندیده بودم! کارم را از تلویزیون و مجری گری آغاز کردم و بعد وارد تئاتر و فیلمسازی شدم؛ عکاسی هم کردم و می خواستم کارگردان تلویزیونی شوم اما بخاطر بیماری چشمی که دارم در معاینه پزشکی رد شدم و به اجبار این حوزه را کنار گذاشتم و فکر کردم تنها کار دیگری که می تواند به من نزدیک باشد، موزه داری است.
او ادامه داد: از زمانیکه به رشته موزه داری آمدم، چالش هایی با اساتید داشتم؛ آنها موزه داری را باستان شناسی، تاریخ و... می دانستند و من مخالفتش بودم چون احساس می کردم موزه داری فقط این نیست. برای همین آغاز به کشف کردم و سراغ جامعه شناسان، اهل فلسفه، آدم های کتابداری و حوزه های دیگر رفتم. عملا کاری که در موزه داری می کنم، از همان تجربه های تئاتر، سینما، فیلمسازی، برنامه سازی تلویزیون، عکاسی و روزنامه نگاری می آید؛ فکر می کنم در موزه هر شی قصه ای دارد و برای من مجذوب نمایندهیت موزه در قصه پردازی و روایت پردازی کردن از آثار است.
رئیس موزه ملک پیرامون اینکه موزه چطور می تواند مکانی کسالت بار نباشد؟ یادآور شد: برای همین در موزه ملک بیش از اینکه دنبال برپایی نمایشگاه تاریخی باشیم؛ دنبال روایتی مجذوب نماینده از قصه های اشیا بودیم. مثلا نمایشگاه سرو را با موضوع سرو در همه آثار برگزار کردیم؛ از نقش سرو روی سکه تا چیزهای دیگر یا مثلا نمایشگاه سراچه تن گذاشته بودیم که به بهانه یک نسخه خطی بود، ولی در آن، دنیا بدن انسان و نگاه به دنیا بدن از زاویه دید ایرانی را تعریف می کردیم. یا مثلا در نمایشگاه هفت اقلیم که دو نسخه خطی جغرافیایی را گذاشته بودیم، داشتیم می گفتیم که ایرانی ها چطوری جغرافیا و دنیا پیرامونشان را نگاه می کردند.
دبیری نژاد اعلام نمود: یکی از مجذوب نماینده ترین نمایشگاه هایمان با موضوع نشستن بود که انواع نشستن را در آثار درآورده و گفته بودیم یک پا نشستن، دو پا نشستن، بر زانو نشستن، به ادب نشستن، بر تخت نشستن یعنی چی؟
او با تاکید بر اینکه برای من بیش از تاریخ و بیش از باستان شناسی، فرهنگ مجذوب نماینده است؛ فرهنگ مجموعه تجربه ها و روایت هایی است که بشر از خودش در هر شکلی به جا می گذارد. گفت: تاریخ هم به نظرم وقتی خوب است که یاری می نماید زندگی و فرهنگ امروز ما یک حال و هوایی پیدا کند. به قول عزیزی، میراث فرهنگی به معنای آن بخشی از درخت است که برای ما می ماند؛ آن چیزی که ما می توانیم امروز از آن استفاده کنیم، نه آن چیزی که تمام شده. برای همین همواره اشیاء را به شکل شخصیت یک نمایش یا مثل بازیگرهای یک فیلم می بینم و با آنها برخورد می کنم. از این جهت، من خودم را موزه دار می دانم و برایم هم فرقی نمی نماید چه موزه ای.
دبیری نژاد در ادامه گفت: ما موزه دارها مثل مرده شور هستیم، برایمان فرقی نمی نماید مرده چه باشد؛ من در راه اندازی، طراحی و سناریوپردازی موزه های زیادی همکاری داشته ام؛ از موزه شاملو تا موزه آستان قدس، تا کاخ نیاوران، موزه خیمه شب بازی، موزه بتهوون، موزه دانشگاه خوارزمی، موزه امام خمینی، موزه خیابان ولیعصر و موزه لرزاده و حالا هم موزه ملک. همه اینها را قصه پردازی کردیم، روایت پردازی کردیم و موزه را شکل دادیم. اگر بخواهم بگویم من چه کسی هستم، می گویم موزه پردازم؛ نه به معنای مورخ و نه به معنای باستان شناس بودن. به نام کسی که می داند چطور هر شی و هر موضوعی را تبدیل به یک روایت عظیم کند و از آن قصه در بیاورد.
او یادآور شد: وقتی برای بازنگری در موزه ملک دعوت شدم؛ ابتدا شخصیت خود حاج حسین ملک به نام یک نمونه برایم مجذوب نماینده بود؛ اینکه یک آدم چطور به فرهنگ نگاهی موزه ای می نماید و کتابخانه و موزه را به هم وصل نموده و پیشرفت مردم را داخل آن می بیند و می گوید من برای ترقی معارف ملت ایران می آیم کتابخانه و موزه ایجاد می کنم و در این راه، هرچه داشته را وقف آن می نماید. در بازنگری موزه، با خودمان گفتیم نگاه حاج حسین چه بود؟ دیدیم چون در گذشته تلقی بسیاری از یک اثر، نسخه خطی بود، او هم به این نسخ خیلی توجه داشت.
رئیس موزه ملک با بیان اینکه همین که نام نسخه خطی می آید، فکر آدمها سراغ خوشنویسی و نگارگری می رود. اما برای کسی مثل حاج حسین ملک، محتوا هم مهم بود. گفت: برای همین هم غیر از سالن نگارگری و خوشنویسی، یک سالن دیگر هم برای خوشنویسی خطی ایجاد کردیم به نام هزاران داستان که در آن بگوییم ما ایرانی ها داستان را چطور یا چند دسته می دیدیم. یا یک سالن دیگر داریم به نام علوم اسلامی که انواع علوم و طبقه بندی آن و شخصیت هایش را نمایش می دهد. مثلا ابن سینا که هم فیلسوف بوده، هم پزشک، هم شاعر، هم اهل ریاضیات. همینطور زکریای رازی و دیگران. نگاه این عالمان را هم به دنیا بدن انسان نمایش دادیم؛ که موسیقی برای خوابیدن خوب است، کی بخوابی، کِی بخوری، طبعت چیست و ستاره ها و کهکشان چطور روی بدنت اثر دارند.
دبیری نژاد ادامه داد: از آن طرف، در سالن هنر و زندگی، در پی روایت ایرانی از هنر رفتیم. برای همین هم کانسپت ما یک خانه است که وقتی چهار طرفش را نگاه می کنی، انگار اتاق های مختلفی می بینی که همه چیز کنار هم است. اینطور نبود که مثل موزه های الان فرش ها را جدا کنیم و یک جا نمایش دهیم، و لباس و اشیای آشپزخانه را در جایی دیگر. چون کاربرد این اشیا در زندگی، برای ما مساله بود و اینکه همه اینها در گذشته، با هم در یک خانه ایرانی کار می نموده. همچنان که در خانه ما سماور و بشقاب و فرش و کاسه و ترمه همه با هم زندگی می نمایند.
او با اشاره به اینکه دوره ای با انجمن آلزایمر در زمینه ای همکاری می کردیم مبنی بر اینکه تماشا آثار تزئینی و موزه ای برای کسانی که در شرف اولیه آلزایمر هستند در به یاد آوردن خاطره ها و گذشته یاری نموده و به شدت در پیشرفت بیماری آلزایمر موثر است و فرایند بیماری را کند می نماید. توضیح داد: ما فکر کردیم اشیای موزه فقط برای کسانی نیست که به اینجا می آیند. برای همین یک دوره رفتیم روی بچه ها کار و خیابانی کار کردیم. آن ها را آوردیم به موزه و سعی کردیم بفهمیم موزه به چه درد این بچه ها می خورد.
این موزه دار اعلام نمود: آن زمان بود که ما به چیزی فکر کردیم که نامش را می گذارم موزه درمانی؛ چون امروزه سلامت آدم را دیگر فقط سلامت جسم طراحی نمی نماید. می گویند شما انسان سالمی هستی، به شرطی که هفت تا بخش سلامت داشته باشی؛ سلامت جسمانی، سلامت مالی، سلامت اجتماعی، سلامت معیشتی، سلامت فرهنگی و... حالا فکر می کردیم موزه در این شرایط می تواند محلی باشد برای جبران و درمان بخشی از سلامت های فرهنگی، اجتماعی و حتی سلامتی زیستی یا جسمانی ما که آسیب دیده. به همین دلیل آمدیم و برای نابینایان، ناشنوایان کار کردیم.
دبیری نژاد ادامه داد: وقتی بچه ها نابینا به موزه آمده بودند برای این که در یک صف راه بفرایند مجبور بودند یک دستشان را در دست همدیگر بگذارند و با دست دیگرشان، تابلوهای نقش برجسته شاهنامه را لمس می کردند و برای همدیگر تعریف می کردند. که با تماشا این صحنه گریه کردم. یا مثلا یک بار سراغ تعدادی از بچه های کار ایرانی - افغانی رفتیم و داستان زال و رودابه را برایشان خواندیم و به آنها یاد دادیم عروسک رستم و رودابه را درست نمایند و بعد از بچه ها خواستیم که برای عروسک ها از زبان خودشان قصه ای بنویسند و آرزویشان را از زبان آنها بگویند. که یکی، دو تا از این آرزوها من را لرزاند؛ وقتی که دختر بچه ای آرزو می کرد که رستم بیاید در خانه شان و از فاطمه خواستگاری کند و ببرد خانه اش تا خوشبخت گردد و از کار کردن زیر دست مادری که او را کتک می زند، نجات دهد.
دبیری نژاد با بیان اینکه بیشتر مردم تصور تکراری و ساده ای از موزه دارند؛ اما موزه فقط محل نگهداری و نمایش اشیای عتیقه نیست، جایی است که به درد امروز بخورد. توضیح داد: اینکه مثلا در این روزهای کرونا، موزه چطور می تواند حال امروز ما را خوب کند؟ امروز که ما همه تحت فشاریم، استرس داریم و... می توانیم با تماشا موزه به یاد بیاوریم که تاریخ از این ماجراها زیاد داشته؛ با تماشا موزه ببینیم که در میان جنگ ها و بحران ها، این زیبایی بوده که ما را از دردها نجات داده و یا با تماشا زیبایی ها حالمان خوب گردد، این دردها را فراموش کنیم. این همان موزه درمانی است که می تواند اتفاق بیفتد.
او ادامه داد: تماشای موزه برای تماشا گذشته ها نیست، می تواند دردهای امروز را هم تجربه کند و ببیند و اینجاست که به درد می خورد. کار من موزه دار همین است. من موزه دار هر روز که سوار تاکسی می شوم و سر کار می روم به آدم ها نگاه می کنم و حرف هایشان را گوش می دهم و از خودم می پرسم موزه ای که در آن کار می کنم، چطور می تواند به این مردم با همه حرف ها و دردهایشان یاری کند.
دبیری نژاد در خاتمه اعلام نمود: فکر می کنم این تفکر می تواند ذره ای یاری کند به این که موزه از شکل چاردیواری بسته منجمد تمام شده اش خارج گردد تا هم فکریت مردم نسبت به موزه را بشکند، و هم بی تعارف بگویم که موزه داران ما از این شکل فسیل شده در بیایند.
منبع: همگردی